محل تبلیغات شما

یه پیرمردی رو دیدم که کنار پیاده رو به میله های دیوار دانشگاه تکیه داده بود و نشسته بود رو لبه سکو. دو تا گونی کنارش بود و دوتا سیگار دستش. با کسی کنارش حرف میزد و من متوجه نمیشدم چی میگه. سرش رو به سمتراستش میچرخوند و باهاش حرف میزد. یکی از سیگارهارو به طرفش گرفت و بهش داد، و سیگار افتاد. چون هیچکس کنارش ننشسته بود. پیرمرد تنها بود. سیگار که داشت پیرهن کهنه اش رو میسوزوند پیرمزد رو مجبور کرد بلند بشه و سیگار رو برداره. و کماکان با شخص خیالی صحبت میکرد و من نمیفهمیدم چی میگه.توهم.نمیدونم در اثر مواد مخدر بود یا بیماری دیگه.اما عجیب و دردناک بود برام

 

 اتوبوس دیر اومد وبالاخره اومد. نشستم جایی کنار پنجره که هوا رو ازدست ندم. ایستگاه اول بود و ده دقیقه ای باید منتظر میبودم تا اتوبوس راه بیفته. چند لحظه بعد از من خانوم ریز اندام چادری با چشم های گود افتاده و دماغ قرمز نشست جلوم.با تلفن حرف میزد و گاهی صداش از بغض گلوش اونقدر اروم و لرزون میشد که مجبور بود یه نفس بلند بکشه و دوباره حرفش رو تکرار کنه.ادم پشت تلفن همسرش بود احتمالازن جایی از صحبتش گفت"تو میگی من اشتباه زندگی توام. خب حالا میخوای با این اشتباه چیکار کنی؟".زل زده بود به بیرون و بیصدا اشک میریخت روی گونه هاش، اونقدر که انگار دیگه اونارو روی صورتش حس نمیکرد و تلاشی برای پاک کردنشون نمیکرد.هندزفری گذاشتم تو گوشم و آهنگی پخش نکردم چون گوشیم شارژ نداشت اما هندزفری رو توی گوشام نگه داشتم که زن معذب نباشه از اینکه صداش رو میشنوم.ناراحت کننده بود برام

 

با نازنین از خود سلف تا در شمالی رو میاده رفتیم و حرف زدیم و حرف زدیم و حرف زدیم.اگر میخواستم آخر حرفامون چیزی بهش بگم (که نیاز نیست به خودش بگم) این بود که"نازنین، من کسی رو ندارم که به اندازه تو منو بشناسه. و این حرف ها و  دغدغه ها و ذهن مشغولی ها رو با کسایی که شناختشون از من به اندازه تو نیست، نمیتونم بگم چون اول و آخرش تو ذهنشون میاد که خب لابد خود من دچار این مسئله ام. اما تو اونقدری منو میشناسی که حتی اگه اگه اگه این از ذهنت رد بشه، دوبار با خودت دودوتاچارتا کنی و دوبار دیگه باهام حرف بزنی میفهمی که اینطور نیست و به خودت میخندی و زود فراموش میکنی. نازنین واقعا برام سخت بود که این فکرارو این مدت تو سرم دارم و نمیشد به کسی بگم و فقط تنهایی دربارشون فکر میکردم. و الان که باهات حرف زدم خیلی خیلی خیلی بهتره و بهتر میتونم به فکر کردن ادامه بدم تا مسئله برام حل بشه"

 

چند تا آدم میبینیم هرروز؟ چند تا دنیا میبینیم هرروز؟

بعد از اولین تبریک تولد سه روز زودتر

Accept who you are after you nkow who you are

دیده ها و شنیده ها

رو ,حرف ,تو ,ها ,بگم ,سیگار ,و حرف ,حرف زدیم ,حرف میزد ,بود و ,چی میگه

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

حقوق آدمی nemunehkar